رامشیر دانلود

رامشیر دانلود

لطفا با لبخند وارد شوید
رامشیر دانلود

رامشیر دانلود

لطفا با لبخند وارد شوید

خاطره (یه آبی برات بپزم که یه وجب روش فلفل باشه!!!)

این مجرا وقتی شروع میشه که پسر خالم به خونمون میاد و سر سفره با ما در خوردن کوبیده‌ها سهیم میکشه .در سر‌سفره یه فلفل قرمز رنگ براقی می‌درخشید.در این اوقات لاف زنیم گل کرد و از قدرت تحملم در خوردن فلفل میگفت.


پسر خالم که می‌خواست ساکتم کنه بهم گفت: «اگه این فلفل سبز گنده رو بخوری من بهت 10 هزار تومن میدم». در این جا حس طمعی که داشتم از پشت بهم خنجر زد . بد جور تو کف پولا بودم خلاصه من قبول کرده که اون فلفل رو به خاطر 10 هزار تومان ناچیز بخورم.

بسم لله رو گفتم و با جلز و ولز و ترس از قد و قواره این فلفل اون رو به دهانم نزدیک کردم .
لحظه ای مکپ کردم ،نفس عمیقی کشیدم و فلفل رو خوردم (به همین سادگی)ولی اتفاقات بعدش به همین سادگی نبود.

ادامه مطلب ...